Thursday, November 4, 2010

مناظره بين فروغ فرخ زاد و مصدق


شاعر حميد مصدق (1343) يك شعر با عنوان "تو به من خنديدي"  سرود و فروغ فرخ زاد شاعر پر آوازه ي معاصر سالها بعد در جواب شعر مصدق شعري نوشت. در شعر مصدق عاشقي براي معشوقش از باغ سيبي مي چينه، اما در حالي كه معشوق به چهره ي عاشق نگاه مي كرد، در عين تعجب مي بينه كه عاشق پا به فرار گذاشت، معشوق تا مدت ها از رفتن عاشق آزرده خاطر مي مونه و در جايي مي گه  " و تو رفتي و هنوز سالهاست كه در گوش من آرام آرام، خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم"....      – اما به هر حال سالها بعد فروغ به مصدق جواب مي ده و مي گه كه همه ي اينها فقط سوء تفاهم بود....   اولين بار كه اين شعرو خوندم فكر كردن پيام آموزنده اين شعر اينه كه هر كسي تو خونش يك درخت سيب بكاره!

تو به من خنديدي
و نمي دانستي من به چه دلهره از باغچه همسايه
سيب را دزديدم
 باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت؟
___________________________________________ 
"جواب زيباي فروغ فرخ زاد به حميد مصدق"
*من به تو خنديدم چون كه مي دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدي
پدرم از پي تو تند دويد
و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه پدر پير من است
من به تو خنديدم تا كه با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو ليك
لرزه انداخت به دستان من و سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را...
و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حيرت و بغض تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت


2 comments:

  1. اشعار واقعا زیبایی رو تو وب گذاشتی.ممنون
    شعر مصدق رو خیلی وقت پیش خونده بودم ولی جواب فروغ رو تازه خـوندم.فکر میکنم کسی که فقط شعر مصدق رو بخونه برداشتـی غیـر از اون چیزی که فـروغ گفته داشته باشه البته من که اینطور بودم.با خودم کلنجار میرفتم که چرا معشوق رفته یا تصورم این بود که معشوق از ترس باغبان گذاشته و رفته یا چون فهمیده عاشق دزدی کرده ناراحت شده. ولی نظر فروغ چیز دیگه ای بوده. به هر حال من که از خوندنش لذت بردم مرسی

    سنا

    ReplyDelete
  2. این شعر رو اولین بار که تو تابستون خونده بودم خیلی برام جالب بود چون منم اولش مثل سنا فکر میکردم ولی بعدش به نظرم معشوق چون عشق خالصانه ای نسبت به عاشق داشته و از دیدن گریه اون ازرده میشده رفته تا این صحنه رو نبینه که البته همش یه سوء تفاهم قشنگی بود که واقعا خوندنش لذت بخش بود در ضمن به نظرم این که هر کسی باید یه درخت سیب بکاره هم میتونه درست باشه، یعنی هر عاشقی باید برای معشوقش از خودش مایه بذاره نه از دیگران تا معشوق باورش کنه و ازین سوء تفاهمها اتفاق نیفته

    فرشته

    ReplyDelete